غرور یا جاهطلبی کسی را کاستن، روی کسی را کم کردن، حساب کار را دست کسی دادن، نوک کسی را چیدن، کسی را سر جای خود نشاندن، خوار کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The boss was always bragging about his success, but his failure on the latest project really took him down a peg.
رئیس همیشه بابت موفقیتش فخر میفروخت اما ناکامیاش در پروژهی اخیر واقعاً حساب کار را دستش داد.
The professor's harsh criticism of the student's paper really took her down a peg.
انتقاد شدید استاد از مقالهی دانشجو نوک او را چید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «take down a peg» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/take-down-a-peg